مریممریم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
متینمتین، تا این لحظه: 2797 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

لحظات رویایی مرمر ومامانش

یه خانواده خوشبخت و شاد بهشت زودتر از موعد است

دخترم تمام زندگیم

دخترکم امروز صبح بغلت کردم بردمت خونه مامان جون یک لحظه بیدارشدی گفتی مامان کجا میری گفتم عزیزم میرم سرکار گفتی مامان منم بیام گفتم نه گلم بمون پیش مامان جون من زود میام گفتی مامان خوب نرو سرکار گفتم عزیزم نمیشه باید برم عسلم گفتی باشه مامان برو فقط زود بیا دخترگلم خیلی دوست داشتی پیشت بمونم راستش منم خیلی ناراحت شدم که نصف روز رو نمیتونم پیشت باشم   فکرمو درگیر کردی نمیدونم آیا نبودن نصف روز کنار من وبابایی چقدر تو روحیه ات تاثیر خواهد گذاشت آیا دراینده به خاطر این کارم خودم را سرزنش خواهم کرد ..اگر رفتی مدرسه نیاز بیشتری به ما داری ایا صلاح هست تنهات بزاریم ...نمیدونم باید با یک مشاور صحبت کنم ولی عزی...
7 تير 1394

تولد مامان الهه

دیروز مامان جون زنگ زد گفت افطار بریم خونشون  منم ازسرکار که اومدم بازبون روزه خیلی خسته بودم بعد دیدم  پیام به گوشیم رسید بله بابایی نوشته بود((هوایت که به سرم می زند دیگردرهیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم عجب  نفس گیراست هوای بی تو...عزیزم تولدت مبارک صدساله بشی))وای دخترم تمام خستگیم دررفت کلی خوشحال شدم بابایی با اینکه سرش شلوغ بوده ولی یاد تولدم بوده انگار تموم دنیا رو بهم دادن ...هیچی غروب حاضر شدیم بریم خونه مامان جون بابا گفت من یک سر میرم خیابون اون رفت خیابون ومن تو رفتیم خونه مامان جون اذون وکه گفتند افطارکردیم خاله ها هم بودند بعد که سفره راجمع کردیم دیدم بابایی جعبه کادو کارشده ی خیلی شیک که توش گل طب...
2 تير 1394
1